سلنا سلنا ، تا این لحظه: 11 سال و 7 ماه و 30 روز سن داره
سانیارسانیار، تا این لحظه: 7 سال و 7 ماه و 19 روز سن داره

ماه خونه ما؛ سلنا

جي جي جيغ جيغو :))

هنوز چند روزي نشده كه غلت زدن رو ياد گرفتي ولي يك برنامه جديد رو شروع كرديم واسه دخترم بعد ازاينكه لحظه تاريخي غلت خوردن شما رسيد ، خاله ازاده گفت كه اگه به كف پاهات فشار بياريم كم كم شروع ميكني به دست دسي رفتن . ما هم يكي از برنامه هاي روزانه مون شده به جلو روندن سلنا موشو! اره ديگه با كف دست آروم كف پاهات رو نگه ميداريم تا به جلو خودت رو بكشوني! البته ماه گلو هنوز نميدونه فلسفه غلت زدن چيه! يكي ، دو تا، سه تا پشت سرهم و بعد ميره سر اهنگ جديدش يعني جيغ هاي خوشگلي و بلند كشيدن ، جيغ ميكشه اندازه قدش لوس كيجو ! اما تا دلت بخواد تو دل برو و ملوس شده! قند ادم ميره بالا اندازه خوردن يك جعبه شيريني خامه اي خو...
23 بهمن 1391

غلت کامل

  ماه پيشانو خانم ساعت 13.55 دقيقه وقتي كه مامان و بابا داشتن روي زمين ناهار ميخوردن تا تنها نمونه و در تاريكي چون برق رفته بود يك غلت كامل زد. ماماني سعي ميكنه اين لحظه رو شكار كنه و عكس اش رو برام بزاره تا برام خاطره اش با تصوير به يادكاري بمونه. اولين غلت زدنم كه از سمت چپ بوده. و تازه ماماني اجازه داد خودم آروم آروم دست چپم رو از زيرم در بيارم . من خودكفا هستم و اعتماد بنفس بالايي دارم ...
19 بهمن 1391

ما قشنگترم يا بقيه ؟

واسه من شما زيباتري و بهتريني. هميشه واسه سلنا جونم ميخونم، دختر دارم يدونه ماه تو آسمونه بعد ميگم، هر كي گفت : واي چه دختري! چه عسلي ! خانم شما اين دختر رو از كجا خريدين ؟ ماماني ميگم : همين يدونه بود كه ما زودي گرفتيم واسه خودمون . ديگه نيست حالا دخترم بگه : مامان و بابا بهترين هستن واسش، عاشق اينم كه روزي برسه كه دخترم بگه من از داشتن چنين پدر و مادري احساس شادي و رضايت ميكنم و شما واسم بهترين و قشنگترين  هستين   ...
19 بهمن 1391

مامان باش، بيدار باش :)

دختر خانم ساعت 9 صبح پا شده. ماماني شير بده، ماماني نازم كن، ماماني بوسم كن، ماماني شعر بخون، ماماني پوشك تازه ميخوام، ماماني قطره آ+د ، ماماني باشه باشه ... ساعت 10.30 ماماني داره براي خودش چايي ميريزه ... سلنا قرشته كوچولو ،لالالالالالللللللللللللللللللللللللل ...
18 بهمن 1391

سلنا قلب مامان :)

  فكر نمي كردم اينقدر روزهاي عمرم زود بگذره. تند و تند روزهاي هفته ميان وميرن. سلنا ديگه وقتي ميخواد بخوابه كمي بازي ميكنه و بعدش لالا . ديگه قشنگو سريع هرچي جلوش بياري زودي ميگيره و تندي ميكنه تو دهنش. مخصوصا علاقه عجيبي داره به عينك باباش و موهاش كه وقتي ميكشه بابايي دردش ميگيرهو جالبه ذوق بستني وانيلي اش رو ميكنه ! اخه يك دختر كه بيشتر نداره ! ...
17 بهمن 1391

بهار فصل مادران و كودكان است!

  هميشه فصل زمستان برايم زيبا بود. سرما و باران و يخبندان اش. اما حالا كه تو آمدي و ميدانم كه به آفتاب و هواي آزاد نياز داري چشم انتظار بهارم كه روزهايمان را با هم در بيرون بگذرانيم. مادر كه باشي فصل ها هم برايت معني ديگري دارد،  و ديگر سرما آن لذت هميشگي را ندارد . چشم انتظار بهارم ، كه با هم برويم و از آسمان درخشان آبي لذت ببريم. ديگر دماسنجم خوب كار نميكند، نه كار كه ميكند اما با دماي بدن تو بالا و پايين ميشود. چشم انتظار بهارم ، براي تو ...
15 بهمن 1391